برای استفاده از سایت راندخت، نیاز به راهنمایی داری ؟!

این آشوبی که مقدمه آرامش شده چیه

این آشوبی که مقدمه آرامش شده چیه

این آشوبی که مقدمه آرامش شده چیه!؟

تا حالا شده فکر کنین چرا وقتی وارد مسیر رشد و آگاهی می‌شیم، بعضی چیزها ظاهرا بهم می‌ریزه؟
چرا درست وقتی فکر می‌کنیم داریم همه‌چی رو بهتر می‌کنیم، ناگهان زندگیمون مثل خونه‌ای وسط خونه‌تکونی، به‌هم‌ریخته به‌نظر میرسه؟
شاید وقتشه دیدگاه‌مون رو نسبت به این به‌هم‌ریختگی‌ها عوض کنیم…
این تجربه واقعی، دقیقا همون لحظه‌ای که تاریکی‌ها خودشون نشون میدن، نه برای ترسوندن ما، بلکه برای شفا دادن.

به نظر این آشوب اتفاق بدی نیست.. : کد دستاورد ۱۲۲۳۵۵#

سلام به همه عزیزان
در خصوص این سوالی که در گروه مطرح شده که با شکرگزاری آدم احساس می‌کنه یه مقدار شاید به ظاهر همه‌چی به هم ریخته می‌شه، شاید درست باشه؛
اما واقعا باید بدونیم که به ظاهر هست، اما در باطن داره همه‌چی درست می‌شه و منظم‌تر می‌شه.
یاد مثال استاد عزیزم، خانم توراندخت فرهمند می‌افتم، می‌گفتن که شما زمانی که شکرگزاری رو دارین انجام میدین، فکر کنین که مثلا وسط خونه‌تکونی هستین.
مثلا مادرتون داره خونه‌تکونی می‌کنه، وسط این خونه‌تکونی شما وارد این خونه می‌شین. اولش که از هیچی آگاه نیستین، با خودتون میگین:
«اینجا چرا اینجوریه؟ چرا انقدر به‌هم ریخته‌ست؟ چرا هیچی سر جاش نیست؟»
اما اگه صبور باشیم تو این شکرگزاری و مطمئن باشیم که راه درسته و به خودمون ایمان داشته باشیم، وقتی که تمام این وسایل رو مثلا مادر ما سر جای اصلیش می‌ذاره، وقتی مقایسه می‌کنیم با قبلِ خونه‌تکونی، می‌بینیم که بهتر شده.
برای همینه که استاد عزیز میگن شما موقعیت فعلی‌تون بنویسین، که حواستون باشه بعد از این یک دوره شکرگزاری یا چندین دوره شکرگزاری،
چه تغییرات مثبتی براتون ایجاد شده، که تو دلمون خالی نشه.
شکرگزاری از طریق روشی که استاد عزیزمون تدریس می‌کنن، حالا برای خود من شخصا که همچنان خوب بوده.
ولی بعضی بچه‌ها که این مطلب میگن، مثل حالتی می‌مونه که ما حالا نمی‌دونم گروه اولی‌ها یا گروه‌های بالاتر آشنا می‌شیم با مفهوم «سایه».
مثل حالتی می‌مونه که ما کم‌کم با سایه‌هامون آشنا می‌شیم؛ اون نیمه‌های تاریک وجودمون میاد رو و با ما صحبت می‌کنه.
میگه مثلا اینجا احتیاج به ترمیم داره، اینجا احتیاج به توجه داره، تو که به خودت رجوع کردی، پس منم دارم به تو کمک می‌کنم،
میگم مثلا فلان جای زندگی احتیاج به توجه بیشتری داره.
اینم یکی دیگه از نشونه‌های شکرگزاری. اما در کل شکرگزاری، استاد عزیزم میگن معمولا یا تقریبا بعد از ۹ ماه، دیگه اثرات عمقیش تو ذهن شما نشون میده.
مثل یه عادت می‌شه و شما رو در اون مدار بالا نگه می‌داره.
سپاسگزارم.

 

تحلیل روان‌شناسی و معنوی :

از دید روان‌شناسی سایه، وقتی وارد مسیر خودشناسی و تمریناتی مثل شکرگزاری می‌شیم، «نیمه تاریک» شخصیت‌مون که سال‌ها نادیده گرفته شده، سر برمی‌داره.
این یعنی چیزهایی از ما که سرکوب شده یا فراموش شده، خودشون نشون میدن؛ نه برای خراب کردن اوضاع، بلکه برای اینکه ترمیم بشن.
از منظر معنوی، این مرحله مثل عبور از لایه‌های درونی ناخودآگاهه؛
درست مثل تمیزکاری عمیقِ دل، که اولش گرد و خاک بلند میشه، ولی بعدش یه شفافیت روحی عمیق به‌جا می‌ذاره.

شکرگزاری، مخصوصا وقتی با آموزش و راهبری یک استاد آگاه انجام بشه، به‌تدریج «فیلتر ذهن» ما رو تغییر میده.
نگاه ما از شکایت و کمبود به پذیرش و نعمت میره، و همین تغییر ظاهرا ساده، مسیرهای عصبی جدیدی در مغز ایجاد می‌کنه که منجر به خلق عادت‌های مثبت و پایدار میشن.

جمع‌بندی :

من با خوندن این متن به این نتیجه رسیدم که من اگه قبلا با یه دعوای ساده از هم می‌پاشیدم، حالا یاد گرفتم خودم جمع‌وجور کنم.
فهمیدم به‌هم‌ریختگی‌های ظاهری، نشونه‌ عمیق شدن آگاهیمه. حالا دیگه از روبرو شدن با سایه‌هام نمی‌ترسم.
چون می‌دونم که هر آشفتگی، مقدمه‌ یه نظم جدیده؛ و شکرگزاری، چراغ راه این مسیر شده برای همه ما.
بنظرم ما از وقتی مسیر استاد فرهمند رو دنبال می‌کنیم، شکرگزاری برامون فقط یک تمرین نیست؛ تبدیل شده به یک سبک زندگی.

حالا تو برام بگو!
واقعا حاضری به‌جای جنگیدن با این مرحله، بهش اعتماد کنی و ببینی قراره چی از دلش متولد بشه؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *